دستخط یک زن...

ساخت وبلاگ
امروز برای انجام کاری به بانک رفتم. وقتی دیدم آن‌جا سفره‌ی هفت سین زیبایی چیده شده، گل از گلم شکفت. فوری طبق معمول! با تلفنم از آن عکس گرفتم. جالب این‌که بقیه‌ی مشتری‌ها از ملیت‌های مختلف هم جلوی سفره می‌ایستادند و با لذت و کنجکاوی به آن نگاه می‌کردند. این‌روزها با این‌که از سرمای شدید هوا کاسته شده، اما نشانه‌های آمدن بهار آن‌چنان در طبیعت کانادا حس نمی‌شود؛ هنوز هیچ درختی شکوفه نکرده و جایی سبز نشده، اما به لطف حضور جمعیت ایرانی در خیلی از مکان‌های عمومی آثار نوروز را می‌‌‌توان دید. از بازارهای نوروزی که در چند نقطه‌ی شهر برپا شده و بازدی دستخط یک زن... ...
ما را در سایت دستخط یک زن... دنبال می کنید

برچسب : نوروز فرخنده باد,نوروز فرخنده,نوروز پيروز و فرخنده, نویسنده : pattern-ladya بازدید : 198 تاريخ : يکشنبه 21 شهريور 1395 ساعت: 8:56

سال‌ها با هم دوست بودیم، مثل دو خواهر. بعد که هر کدام دانشگاه قبول شدیم و از نظر مکانی از هم دور شدیم، ارتباط‌مان کم شد اما در هر فرصتی که پیش می‌آمد دیدار می‌کردیم. دو سه سالی بود که از او خبر نداشتم که یک روز آخر وقت به مطب زنگ زد و به‌جای سلام و احوال‌پرسی از من خواست برای یک کار فوری، به منزل مادرش بروم. خیلی متعجب شدم و کمی ترسیدم. صدایش می‌لرزید. یادم هست سر و ته کار را هم آوردم و یک ربع بعد خانه‌ی مادرش بودم. او بعد از ازدواج ساکن شهر دیگری بود و هر بار به رشت می‌آمد در منزل مادر سکونت می‌کرد. در خانه‌ی مادرش همه پریشان بودند. -چی شده؟- فقط به ‌تو دستخط یک زن... ...
ما را در سایت دستخط یک زن... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : pattern-ladya بازدید : 106 تاريخ : يکشنبه 21 شهريور 1395 ساعت: 8:55

وقتی صبح از خواب بیدار می‌شوی، صدای مادرت را می‌شنوی...

صبحانه در کنار خانواده‌ات هستی

روزها در محله‌ی کودکی‌ات قدم می‌زنی

دوستانت را زود به‌ زود می‌‌بینی

در شهرت قدم می‌زنی و هوای آن را تنفس می‌کنی

احساس می‌کنی خوشبختی

دستخط یک زن... ...
ما را در سایت دستخط یک زن... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : pattern-ladya بازدید : 115 تاريخ : يکشنبه 21 شهريور 1395 ساعت: 8:55

باز هم ننوشتم و این شد که می‌بینید. 

هر وقت حس نوشتن بود باید نوشت. اما راستش نشد. 

دیدار دوستان و اقوام و یار و دیار تمام شد. برگشتم به خانه. 

حالا حس تنهایی و غریبی و سختی راه پیش رو. با شعار من می‌توانم یا باید بتوانم، چه بخواهم چه نخواهم.

دستخط یک زن... ...
ما را در سایت دستخط یک زن... دنبال می کنید

برچسب : برگشتم,برگشتم به تنهایی,برگشتم و باز آمدم,برگشتم از تنهایی والیار,برگشتم شعر,برگشتم به انگلیسی,برگشتم ایران,من برگشتم,دوباره برگشتم,دیر برگشتم, نویسنده : pattern-ladya بازدید : 199 تاريخ : يکشنبه 21 شهريور 1395 ساعت: 8:55

دیشب یکی از نزدیکانم به دیدن‌مان آمد، با یک میهمان. این فامیل ما حدود 20 سال قبل از کشور مهاجرت کرده بود. بعد هم تشکیل زندگی داد و شغل و کار و همسر و فرزندانی و... خلاصه حسابی درگیر کار و زندگی بود. در چند سال قبل چند بار به منزل‌شان سر زده بودم اما احساس می‌کردم خوشحال نیست. به هر حال سال گذشته شنیدم که از همسرش جدا شد و با توجه به شرایط این‌جا باید از نظر مالی اموال‌ زوجین با هم نصف شود ولی او منزل را به‌طور کامل به همسر و فرزندانش بخشید و منزل را ترک کرد. حالا در یک منزل اجاره‌ای زندگی می‌کرد و ماشینش را هم بخشیده بود. با این حال احساس می‌کردم ارام‌تر دستخط یک زن... ...
ما را در سایت دستخط یک زن... دنبال می کنید

برچسب : هیچ وقت دیر نیست,هیچ وقت دیر نیست نودهشتیا,هیچ وقت دیر نیست از مهسا زهیری,رمان هیچ وقت دیر نیست مهسا زهیری,دانلود هیچ وقت دیر نیست,رمان هیچ وقت دیر نیست از کاربر نودهشتیا,رمان هیچ وقت دیر نیست جلد دوم,دانلود رمان هیچ وقت دیر نیست,دانلود رمان هیچ وقت دیر نیست برای موبایل,دانلود کتاب هیچ وقت دیر نیست, نویسنده : pattern-ladya بازدید : 320 تاريخ : يکشنبه 21 شهريور 1395 ساعت: 8:54

راستش از «کریستیانو رونالدو» اصلاً خوشم نمی‌آمد. خوب یادم هست در بازی‌های جام جهانی 2006 در مقابل ایران در منطقه‌ی هجده قدم روپایی زده بود. آن‌روز احساس کرده بودم یک بازیکن با یک حرکت می‌تواند غرور ملی یک عالم آدم به وسعت یک کشور را له کند. نمی‌دانم چرا این حرکت او این‌قدر به دلم بد نشسته بود. آن‌قدر که با تمام علاقه‌ای که پسرم به او داشته و دارد، حسم به او عوض نشد. در دنیای پسرم اما کریس رونالدو یا به‌قول خودش سی‌آرسون (CR7) یک اسوه و الگو بوده و هست. تمام اتاقش پر از عکس‌های او و تمام لباس‌هایش لباس‌های مختلف رونالدو در تیم‌های ملی و باشگاهی است. ب دستخط یک زن... ...
ما را در سایت دستخط یک زن... دنبال می کنید

برچسب : یا من یفعل ما یشا, نویسنده : pattern-ladya بازدید : 148 تاريخ : يکشنبه 21 شهريور 1395 ساعت: 8:54

راستش وقتی یک کارهایی را نکرده‌ای و می‌خواهی برای بار اول انجام دهی خیلی سخت به‌نظر می‌رسد. مخصوصاً کار بزرگی مثل اسباب‌کشی. نه این‌که اصلا اسباب‌کشی نکرده‌ باشم‌ها! نه، اما هرگز تنها یا دست تنها نبودم. همین باعث ترسی بزرگ شد؛ ترس که چه‌ عرض کنم، هراس! اما آمد و رفت و تمام شد. دیشب برای اولین شب بعد از این یک هفته احساس آرامش کردم. البت از حق نباید گذشت که دوستان جدید خیلی به من کمک کردند. قبل، در هنگام و حتی روزهای بعد. سپاس دوستان خوبم... 1 -خدا را شکر که تمام شد. نمی‌دانی چقدر ترسیده بودم.. -چرا؟  -کار نکرده، بار اول،‌ دست‌تنها. همیشه خانواده کنارم دستخط یک زن... ...
ما را در سایت دستخط یک زن... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : pattern-ladya بازدید : 124 تاريخ : يکشنبه 21 شهريور 1395 ساعت: 8:53